کد مطلب:9684 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:559

آزمون ميان انسان و فرشتگان
مقاله
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»

الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي



روز عزيز را تبريك مي گوييم و انشاءالله خداوند به همه توفيق و سلامتي مرحمت بفرمايد.

ماه رمضان امسال موضوع بحثمان چند جلسه اي قرآن بود و چند جلسه اي انسان، رسيديم به اينكه آغاز خلقت، خداوند به فرشته ها گفت مي خواهم انسان را خلق كنم خليفه من باشد، فرشته ها گفتند از خير اين موجود بگذر، اين موجود دو تا كار مي كند، يكي خونريزي مي كند يكي هم در زمين فساد مي كند، اگر هم خليفه مي خواهي ما براي تسبيح و تقديس از انسان اولويت بيشتري داريم. اين آيه را مطرح كرديم، آيه 31 سوره بقره و درباره اش صحبت كرديم كه در مديريت مي گويند مدير بايد مسائل را طرح كند، به دست اندركاران اجازه سؤال بدهد، آنها را توجيه كند، حالا اين آيه 31 توجيه است، چگونه خدا توجيه كرد؟

«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»، موضوع بحث: انسان است، موضوع ريز: توجيه فرشتگان بر اساس لياقت انسان. فرشته ها را توجيه مي كند كه انسان لياقت دارد، چطور توجيه مي كند؟

1- توجيه زيردستان نسبت به مشكلات

اصلا ما در اسلام توجيه داريم يا نه؟ توجيه اگر حق است لازم است، اما اگر توجيه يعني ماست مالي كردن، توجيه تراشي نداريم. يك وقت عذر هست، يك وقت عذرتراشي، عذر حق است، عذرتراشي باطل. مثل اينكه سياست حق است، سياست بازي باطل، آب حق است، آب نما باطل. توجيه حق خوب است، حضرت داشت با يك كسي صحبت مي كرد و يك كسي آمد رد شود گفت اين خانم محرم من است، گفت مگر ما چيزي گفته بوديم؟ گفت بلكه رفتي و در ذهنت آمد كه حضرت با كي داشت حرف مي زد؟ اين خانم كي بود؟ گاهي براي اينكه فكرها خلاف نرود بايد آدم بگويد، بگويد اين ماشين قشنگي است من را سوار كردند، مي بينم مردم مي گويند اوه، فوري شيشه ماشين را مي كشم پائين مي گويم اين ماشين براي من نيست، براي اين آقاست من را سوار كرده. چون ماشين براي آقاست، ملكش براي آقاست، مردم فحشش را به من مي دهند. يك جاهايي توجيه حق است بايد توجيه شود، يك جاهايي هم توجيه شيره مالي است، يعني غلط هايشان را دارند، توجيه مي كنند كه غلط است. چطور خدا توجيه كرد؟ قرآن آيه 31 مي فرمايد: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاء إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ» البقرة/31 اگر راست مي گوئيد: «قَالُوا»، «إِنْ كُنتُمْ صَادِقِينَ»، «قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» البقرة/32، «عَلَّمَ آدَمَ» خداوند وقتي ديد فرشته ها مي گويند از خير بشر بگذر، بشر خونريز است و فساد و مفسد، ما اهل عبادت هستيم، نمي خواهد اين، اين لياقت خليفه اللهي ندارد. خدا براي اينكه ثابت كند، نگفت خفه شويد، برو گمشو، حرف نزن، گاهي وقت ها طرف توجيه نيست آدم بايد بگويد به اين دليل، به اين دليل، به اين دليل، خدا اينها را توجيه كرد، چه جوري؟ به حضرت آدم يك اسمائي را آموزش داد.

2- آموزش اسرار هستي به حضرت آدم

آموزش داد خداوند به آدم تمام اسماء را، اسرار هستي را به آدم ياد داد، همه اسرار را، كلي و جزئي را، حديث داريم امام فرمود حتي اين فرشي كه زير پاي من است، يعني كلي و جزئي هستي را به آدم آموزش داد. سپس عرضه كرد اينها را بر فرشته، گفت حالا ببينم شما بلد هستيد؟ خبر بدهيد به اسماء اينها اگر راست مي گوئيد، اين ظرفيت علمي بشر، شما ببينم، اينها گفتند نه، نه، نه، نه، «سُبْحَانَكَ» منزهي تو، «لَا عِلْمَ لَنَا» ما اينقدر علمي كه ظرفيت علمي آدم را ما فرشته ها نداريم، ما همان مقداري را بلد هستيم كه «عَلَّمْتَنَا» تو به ما ياد دادي، ظرفيت علمي بشر بيش از فرشته است، «إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» تو عليمي و حكيمي، هر كاري مي خواهي بكني، بكن، ما سؤالمان را پس گرفتيم. درسهايي كه از اين مي گيريم.

3- خداوند، اولين معلم بشر

1- «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ»، «عَلَّمَ» يعني معلم اصلي خداست. يك سخني از امام نقل مي كنم كه نصفش را من مي گويم نصفش را شما، معلمي شغل انبياست. درست است معلمي شغل انبياست حرف درستي است، اما يك چيز ديگر هم هست، معلمي شغل خداست، چون «وَعَلَّمَ آدَمَ» خدا «عَلَّمَ» پس معلمي قبل از انبيا شغل خداست. «الرَّحْمَانُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» الرحمن/1-2 پس معلمي اول شغل خداست، به چه دليل؟ «الرَّحْمَانُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ»، «عَلَّمَ آدَمَ» بعد شغل پيغمبر است، «يُعَلِّمُهُمْ»، «وَيُزَكِّيهِمْ» البقرة/129 شغل جبرئيل هم هست، «عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي» النجم/5 بنابراين كسي اگر يك چيزي ياد گرفت نگويد كتاب بود، كامپيوتر بود، برق بود، مغز هم بود، اينها كه در مسابقات المپياد موفق مي شوند وقتي مصاحبه مي كنند آقا چطور شد موفق شدي، نگويد بله، من از خدمات والدينم و از خدمات اساتيد، قبل از معلم و قبل از اساتيد، خدا، خدا، فراموش نكنيم خدا را، «عَلَّمَ آدَمَ» هركس هرچه دارد از او دارد. اگر خدا نخواهد خلاص، من اين را بارها گفتم. آيت الله صدر از امام نقل مي كرد كه مي گفت من قبول نمي كردم، چون امام بود قبول كردم، كس ديگري بود قبول نمي كردم، كه امام، بنيانگذار جمهوري اسلامي فرمود يك بار خدا حافظه را يك بار از من گرفت، هرچي بلد بودم يادم رفت، حتي يك ربع فكر كردم يادم رفت اسم من روح الله است، بنابراين هيچ كس به خودش ننازد. در همين ماجرا دو تا ناز داريم كه خدا نازها را قيچي مي كند. يكي فرشته ها ناز كردند، گفتند: «نَحْنُ نُسَبِّحُ» البقرة/30 ما تسبيح مي گوئيم، يكي شيطان، ابليس هم ناز كرد، سجده نكرد، گفت من سجده كنم به آدم؟ «خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ» الأعراف/12 من از نژاد آتش هستم، «وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» الأعراف/12 او از گل است، من نژادم بهتر است، او به سبحان الله اش ناز كرد، ابليس به نژادش ناز كرد و خدا هر دو را حالشان را گرفت، منتهي اينها چون مؤدب بودند، گفتند «سُبْحَانَكَ» تو منزه هستي، «لَا عِلْمَ لَنَا» ما علمي نداريم، تو «عَلَّمْتَنَا» هرچه به ما ياد دادي، «إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ»، عليم تو هستي، حكيم تو هستي، منزهي تو، چون مؤدبانه عذرخواهي كردند به فرشتگي ماندند، ابليس پرروئي كرد، براي هميشه شيطان رجيم شد، يعني هيچ اشكال ندارد كه، ببينيد، ناز، ناز، ما بهتر هستيم، عبادتمان بيشتر است، ما بهتريم، نژادمان بيشتر است، خدا گفت نه، هر دوتان سر جايتان بنشينيد.

«عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» ما روي «كُلَّهَا» هم حرفي داريم، آقايان دانشجو، شما بيش از ليسانس نيستيد، آقاياني كه ليسانس و فوق ليسانس و نمي دانم، ما بيش از اين نيستيم، پدر ما كل اسماء را بلد بود، شما مي خواهي فقط يك ليسانس بگيري؟ تمام تحصيلكرده هاي ما بايد علاوه بر درسهاي دبيرستان يا ليسانسشان بايد يك كتاب اضافه هم مطالعه كنند، شما مي تواني مغزت پر از علم باشد، بيخود وقتت را صرف جاي ديگر نكن. خيلي از فيلم ها، ماهواره ها، خيلي از چيزها، خيلي خيلي حتي از جدول روزنامه ها، خيلي از چيزها سرگرمي است، حيف هستي تو. با اينكه حالا، مثلا شطرنج حلال، خوب، حالا همه حلال ها را شما مي خواهي انجام دهي؟ آقا فكر را باز مي كند، خيلي خوب مي رويم در كتابخانه ببينيد چند تا از اين كتاب ها را شطرنج بازهاي دنيا نوشته اند؟ شطرنج بازهاي قهار كه فكرشان باز شده، بايد يك آثار علمي هم در كتابخانه ها از خودشان داشته باشند، شما كه مي گوئي شطرنج فكر را باز مي كند، ببينيد چند تا آثار علمي از شطرنج بازها است، مي خواهي ورزش كني برو شنا، مي خواهي ورزش كني بدو، مي خواهي ورزش كني برو كارهايي كه يك فايده اي داشته باشد. مخت را خسته نكن، خيلي از فيلم ها مخ آدم را، مغز را خسته مي كند، بعد از اين فيلم ديگر حال مطالعه براي كسي نمي ماند، قرآن مي گويد بشر، باباي تو همه اسم ها را بلد بود، آنوقت تو نسلش، چند تا كلمه مي خواهي، با صد تا كتاب قانع هستي؟ زشت است يك دانشجوي ما قرآن را باز كند نتواند بخواند. نهج البلاغه را آشنا نباشد، تاريخ امام ها را نداند، ما بايد بوعلي سيناها را بشناسيم، رازي ها را بشناسيم، تاريخ تمدن خودمان را بشناسيم، بدانيم ايراني چقدر هويت دارد، چه سابقه درخشاني داريم، بدانيم اسلام چه خدماتي، اين كتاب خدمات متقابل مرحوم مطهري را بخوانيم، ايراني ها چه خدمتي به اسلام كردند، اسلام چه خدمتي به ايراني ها كرده، خدمات متقابل، ما سه رقم كتاب داريم. كتاب هاي مكيدني، كتاب هاي جويدني، كتاب هاي بلعيدني، بعضي كتاب ها را بايد بلعيد، يعني بايد يك شبه نشست مطالعه كرد، هفته اي يك كتاب مطالعه كنيد. به خصوص مناطق سردسير بايد بيشتر باسواد باشند، آخر اگر هوا داغ شد در بعضي استان ها داغ است، بعضي استان ها معتدل است، استان هاي معتدل بايد بيشتر مطالعه كنند.

4- توجه به آموزش هاي عملي و تجربي

«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» معلم واقعي خداست، اين يكي. مسئله ديگر خلافت با علم بيشتر از عبادت سر و كار دارد، براي روشن كردن ديگران بهترين راه برگزاري امتحان و به نمايش گذاشتن و تجربه است، اين علم براي تجربه هم خوب است، همين طور نگفت هيچي نگوئيد فرشته ها بهتر مي فهمند، نه، تجربه اينها را لمس كرد. اگر گفتند در قرآن آيه داريم براي تجربه، يكي از آيه هاي تجربه اين است، اينجا براي اينكه فرشته ها لمس كنند ارزش را، خداوند با تجربه ظرفيت آدم را به نمايش گذاشت، «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا» فرشته ها ديدند نه ظرف او بيشتر از ظرف آن است، تجربه خيلي مهم است.

پيغمبري سوار الاغ بود آمد برود قريه اي، خرابه اي را ديد، گفت خدايا، اين قريه كه خرابه شده، مَردمش مُردند چطور زنده مي كني؟ همانجا خدا مرگش داد، قرآن بخوانم، «فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ» البقرة/259 صد سال خدا مرگش داد، «ثُمَّ بَعَثَهُ» بعد از صد سال زنده اش كرد، گفت چقدر وقت است اينجايي؟ چشمانش را ماليد و حالا چشمش را ماليد از من است، گفت يك روز، نصف روز، نمي دانم، گفت نه، صد سال پيش سؤال كردي، همانجا مرگت دادم، حالا نگاه كن سوار خرت بودي، خرت را روبروي چشمهايت زنده مي كنم. خرش روبروي چشمهايش زنده شد و گفت ديدي، زنده شدن خودت را نمي تواني ببيني ولي زنده شدن حيوان را مي تواني ببيني، الاغت را ببين، «انظُرْ إِلَي» ديدي؟ بعد هم نگاه كن به يك غذا هم داشت، پيغمبري كه سوار الاغ بود يك غذا هم داشت، «انظُرْ إِلَي طَعَامِكَ» نگاه كن به طعامت، «انظُرْ إِلَي طَعَامِكَ»، «حِمَارِكَ» الاغت را ببين، غذايت را ببين، بعد راجع به غذا مي گويد «لَمْ يَتَسَنَّهْ» غذايت هيچ تغييري پيدا نكرده، صد سال غذا تغيير نكرده، يك سؤال مي پرسم شما بگوييد. غذا به طور طبيعي بيش از يك هفته فاسد نمي شود؟ غذا يك هفته، صد سال چند تا يك هفته است؟ يك سال 52 هفته است، صد تا 52 هفته، 5200 هفته، يعني غذايي كه يك هفته فاسد مي شود 5200 برابر عمر طبيعي اش خدا اين غذا را سالم نگه داشت، امام زمان الان تازه 1200 سالش است، 1200 سال اگر عمر را هم كم بگيريم شصت سال، بيست برابر است، غذا 5200 برابر خدا زنده نگه داشت، سالم نگه داشت، خدايي كه يك غذا را 5200 برابر مي تواند سالم نگه دارد، امام زمان را هم مي تواند بيست برابر. . . گير ندارد. من مثل به موي ابرو و مژه زدم يك وقت يك جايي، گفتم موي مژه و ابرو هشتاد سال تكان نمي خورد، يك سانتي اش موي سر و صورت هر روز در حال تغيير و تحول است، پوست يكي، گوشت يكي، نان يكي، آب يكي، اكسيژن يكي، كربن يكي، خدا اراده كرده يكي ثابت، يكي متغير، خدا اراده كرده امام زمان را ثابت نگه دارد، باقي آدم ها متغير، گير ندارد، «لَمْ يَتَسَنَّهْ» اين آيه هم از آن آياتي است كه اگر پرسيدند كه شما بگو نظر اسلام راجع به تجربه چي است، يكي از تجربه ها همين تجربه فرشته ها بود كه ديدند آدم ظرفيتش بيشتر است، يكي هم تجربه پيغمبر كه با چشم هايش ديد چطور الاغ جلويش زنده شد.

نمونه اين كارها بوده. يك بار حضرت ابراهيم آمد برود كنار دريا ديد لاشه اي افتاده، يك تكه اش در آب است، يك تكه اش در خشكي است، حيوان هاي دريايي از آن طرف نوك مي زنند، حيوان هاي صحرائي از آن طرف گاز مي گيرند، گاهي هم پرنده ها مي آيند نوك مي زنند، گفت اه، اين پخش شد بين صحرا و دريا و هوا، گفت خدايا چطوري اين را زنده مي كني؟ اينكه پخش شد. خدا فرمود چند تا پرنده بگير، بكوب، خرد كن، سر چند تا كوه بگذار، «ثُمَّ ادْعُهُنَّ» صدا بزن، ذرات پخش شده همه يك جا جمع مي شود. يكي داشت مي گفت اين قصه را گفت پرنده هايش چي بود؟ گفت يكي خروس بود، يكي هم طاووس بود، آن يكي هم يادم رفته، گفت يكي هم الاغ بود. خنديدند گفتند يكي هم الاغ بود، خنديدند گفتند الاغ كه پرنده نيست، گفتند الاغ هاي زمان حضرت ابراهيم هم مي پريدند، بابا بلد نيستي بگو آقا آن يكي يادم رفت.

يكي مي گفت كه دو چيز حافظه را زياد مي كند، يكي اش را راوي يادش رفته، يكي را هم من يادم رفته، گفت خيلي خوب. مي گفت پدر من سالي دو بار مريض مي شود، هر دفعه هم شش ماه طول مي كشد.

5- پوزش خواهي از اشتباهات

خوب؛ نكاتي كه از اين آيه استفاده مي شود اين است، «سُبْحَانَكَ» وقتي فهميديد اشتباه كرديد، بگوييد آقا اشتباه كردم، مرد ممكن است يك خلافي بكند به خانم بگويد خانم معذرت مي خواهم، دست خانم را ببوس، بگو من معذرت مي خواهم، دست بچه ات را ببوس بگو من اشتباه كردم، باباي تو هستم، مادر تو هستم اما اشتباه كردم. اينجا بيخود داد زدم، اشتباه كردم. شما ببين امام در وصيت نامه اش مي گويد اي مردم ايران، اگر در من تقصير و قصوري هست من از همه شما معذرت مي خواهم، آدم وقتي اين نامه را مي خواند مي سوزد از غصه، امامي كه جز خير براي ما چيزي نداشت، سي و پنج ميليون ترسو را شجاع كرد، شاه را بيرون كرد، رژيم را عوض كرد، مستكبران را فراري داد، مستضعفين را آورد روي كار، اين همه به ما خدمت كرد تازه معذرت خواهي مي كند؟ نخير، من امير لشكر هستم، سردار سپاه هستم، آيت الله هستم، پدرم، مادرم، استاد دانشگاه هستم، حالا. . . خدا رحمت كند آيت الله العظمي گلپايگاني را، يك روز آمد سر درس گفت آنچه ديروز گفته ام، ديشب فكر كردم ديدم بايد چيز ديگر بگويم، خيلي راحت بحثي را مطرح كرده بود، شب مطالعه كرده بود نظرش برگشته بود، صبح آمد گفت نظرم برگشته، مرد اين است كه حرفش يكي باشد! نخير، مرد اين است كه حرفش صد تا باشد، اگر نود و نه تا حرف غلط هم زدي فوري حرفت را. . . نه خواهند گفت فلاني متلوّن است، بسمه تعالي، تلوّن با حق را قبول مي كنم، يك دندگي باطل را قبول نمي كنم. انسان بايد استقامت داشته باشد، نخير، اصلا يك كلامي به امام حسين مي گويند اين كلام دروغ است، مي گويند امام حسين فرموده(انما الحياه عقيده و جهاد) اين جمله گير دارد، امام حسين نقل مي كنند كه فرموده(انما الحياه)، (انما) يعني فقط، (انما الحياه) يعني حيات در چي است؟ عقيده هست(عقيده و جهاد) دو تا گير دارد، چه عقيده اي؟ ممكن است عقيده باطل باشد، اگر كسي عقيده اش باطل است حيات، زندگي در عقيده و تلاش است؟ نخير، ممكن است عقيده باطل باشد، هر جهادي؟ نخير جهاد في سبيل الله، نه هر عقيده اي درست است، نه هر جهادي درست است، بايد گفت حيات در عقيده حق است و جهاد در راه حق وگرنه ممكن است كمونيست ها هم چهل سال زندان باشند و بر مكتب كمونيستي خودشان مقاومت كنند، بگويند بارك الله، واقعا تو را مي گويند مرد. بارك الله، زندگي با تو است چون هم روي عقيده ات ايستادي، هم چهل سال زندان كشيدي، خوب ممكن است كسي سي كيلو آبغوره را با يك نفس بخورد ولي بايد گفت احمق، مي گويد من مرد هستم، چرا؟ سي كيلو آبغوره را با يك نفس خوردم، خيلي خل هستي. بنابراين نه خوردن ارزش است، نه با يك نفس خوردن ارزش است، نه هر عقيده، نه هر جهادي. حرف مرد يكي است غلط است، حرف مرد اين است كه مرد دنبال حرف حق برود، تا ديديد اينجا غلط است وسط حرف بگوييد نه. خوشم آمد از يك پيشنماز، پشت سرش نماز مي خوانديم گفت كه «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ اهْدِنَا» الحمد/4-6 برگشت گفت وضو نداشتم، خودتان بخوانيد، مرد اين است كه همين كه فهميد وضو ندارد بگويد وضو نداشتم، حالا خواهند گفت آقا وضو نداشته، بخوان برو، بگو بلد نيستم. يكي از شاگردان امام مي گفت سرِ درس امام نشسته بودم نماز ظهر نخوانده بودم، درس امام هم عصري بود، ديدم آفتاب دارد غروب مي كند، من هم نمازم را نخوانده ام، حالا پاي درس بلند شوم زشت است، مي گفت براي اينكه كلاه سر امام بگذارم دستم را همچين كردم و بلند شدم، يعني مثلا من دماغم؟ ؟ ؟ شده، امام فرمود باز اين سيد نمازش را نخوانده. اين مي خواهد كلاه سر آقا بگذارد. باز اين سيد نمازش را نخوانده. به آقا بگو ببخشيد، من نماز نخواندم، آخر شهامت داشته باش. بعضي جوان هاي ما خيلي خودشان را باخته اند. روز عاشورا، يك پيرمردي را ديدم روز عاشورا، ظهر عاشورا برادرش مرده بود در تشييع جنازه برادرش روز عاشورا يك كراواتي زده بود. من ديدم سن هشتاد سال، روز روزِ عاشورا، در تشييع جنازه برادرش، آخر سنت، تو سيد هستي، پير هستي، روز عاشورا، گفتم آقا آخر براي يك چيزي حريم قائل شو، حالا ما نمي گوييم كراوات مي خواهي بزن، ده تايش را، دو تايش را روي هم بزن كه خيلي اگر روشن فكر هستي دو تا كراوات روي هم بزن، ولي. . . من اتريش بودم، مقاله آوردند براي من كه بي خاصيت ترين لباس ها كراوات است، چون نه گرم مي كند، نه سرد مي كند، نه علامت علم است، چون بي سوادها هم دارند، نه علامت پول است، چون گداها هم دارند آنجا، نه علامت تشخص، هيچي، يك چيز آويزاني. حالا عمامه، لباس خلباني، لباس پليس علامت اين است كه شغلم چي است، لباس يا بايد علامت شغل باشد، نه علامت تخصص باشد، يا علامت ماشين لباس آتش نشاني، بي خاصيت ترين لباس ها. . . حالا ما اصرار نداريم، بزن، ولي آخر تو سيد، هشتاد ساله، تشييع جنازه، روز عاشورا، رفتم ديگر بريدم، من كراواتي مي بينم ولي حالا داغ نمي كنم، اينجا ديگر داغ كردم. رفتم گفتم ببخشيد اين برادرت در اين تشييع جنازه عاشورا نيست؟ گفت آخر من پزشك هستم، گفتم بابا، آبروي پزشك ها را نريز، ما آنقدر دكتر تخصص و فوق تخصص داريم كه اصلا متنفر است از كراوات، تو خودت را باختي، تو بي هويت هستي، تو آنقدر غرب زده هستي كه نه براي امام حسين ارزش قائلي، نه براي برادرت، نه براي سنت، نه براي جدت، همه هويت ها را زير پا، تو پستي، بعضي وقت ها، نه، من اينجا «بِاِسْمِ اللَّهِ» بگويم زشت است، بايد بگويم مرسي. باختگي است. ما بوعلي سينا داشتيم، دومين كتابي كه در اروپا چاپ شد كتاب بوعلي سينا بود، زماني كه ما مخترع ساعت داشتيم فرانسه وحشي بود. يك ساعت فرستادند براي شاه فرانسه گفت اين عقربك هايش را جن مي گرداند، چكش آوردند بشكانند. ما مخترع ساعت داشتيم اروپا وحشي بود، من آلمان رفته بودم در دايره المعارف آلمان به من گفتند سي سال است كلمه حمام آمده است در فرهنگ لغت آلمان و ما در روايات 1400 سال مي گويد(اذا دخلت الحمام)، (اذا خرجت الحمام) وقتي وارد حمام شدي همچين كن، خارج شدي همچين كن. حمام در فرهنگ اسلام 1400 سالش است، حمام در اروپا دويست سالش است، ما نظافتمان بيشتر است. در يكي از كشورها بودم گفت آقاي قرائتي ديدي كشور چقدر لوكس است؟ گفتم نه ايران تميزتر است. گفتم آقا ببينيد اين كشور 50 ميليون، اسمش را نمي برم، پنجاه ميليون جمعيت دارد، 45 ميليون هم سگ، سگ ها هم جاي خاصي نيستند، در همان جاي زندگيشان هستند، شما ادرار سگ را بدهيد آزمايشگاه با زباله هاي ايران، ببينيد ميكروب كدام. . . . خودت را باختي، خودباختگي، خودباختگي. آدم وقتي تكيه به قرآن داشت، امام حسن مجتبي، نقل شد كه خوب ريش هاي قشنگي داشت، يك نفر گفت كي گفته ريشهايت به اين قشنگي باشد؟ ايشان فرمود: «وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» الأعراف/58 يك آيه خواند كه خوب اين لطف خداست، ما فعلا فكر مي كنيم نه اينجا عروسي است، نمي شود نماز خواند، اينجا عزاست نمي شود. . . ول كن بابا. خيلي خوشم آمد از يك زن، اندونزي در يك پاساژي هشت طبقه بود، يك خانم اندونزي نگاه به ساعتش كرد، وسط پاساژ گفت الله اكبر، من، آقاي قرائتي، خداي نكرده مسئول نماز كشور هم هستيم، هرچي فكر كردم آقاي قرائتي راستش را بگو، راستش را بگو، تو اگر ببيني آفتاب غروب مي كند نماز نخوانده اي، حاضر هستي الان نماز بخواني؟ من پهلوي زن اندونزي خجالت كشيدم، گفتم واقعا كه، هويت خودتان را كشف كنيد از هيچ كس خجالت نكشيد. آنجايي كه بايد خجالت بكشيد جاي ديگر است.

حديث داريم دو رقم حيا داريم: حيا عقل، حيا احمقي. يك جاهايي بايد خجالت كشيد و يك جايي هم بايد خجالت نكشيد. چي دارم مي گويم؟ «بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ» معلمي شغل خداست، بعد شغل انبياء. به كامپيوتر و مغز خودتان تكيه نكنيد كه اگر خدا لطفش را بردارد چشم باز است اما نمي بيند. فكر مي كني اما نمي فهمي، «عَلَّمَ آدَمَ».

2- بهترين راه آموزش راه تجربي است. آيه براي تجربه داريم. اينجا يك تجربه، آن پيغمبري هم كه سوار الاغ شد، «مَرَّ عَلَي قَرْيَةٍ» البقرة/259.

3- چيزي را بلد نيستي بگو بلد نيستم، بيخود نگو طاووس و خروس، يكي هم الاغ. خدايي كه يك غذا را 5200 برابر عمر طبيعي زنده نگه مي دارد، سالم نگه مي دارد، مي تواند حضرت مهدي را هم زنده نگه دارد.

6- ظرفيت بالاي علمي بشر

چي گفتم؟ گفتم ظرفيت آدم «كُلَّهَا» است، زشت است يك ليسانس و ديپلم ما به 50 تا، 100 تا كتاب دلش را خوش كند بگويد من فارغ التحصيل هستم. ما فقط زن حامله فارغ مي شود، هيچ كس از تحصيل فارغ نمي شود. ما كلمه فارغ التحصيل در اسلام نداريم. جد ما «كُلَّهَا» همه چيزي بلد بود، تو غير از درس ليسانس و دبيرستان هفته اي يك كتاب مطالعه كن. گفتم خليفه اللهي با علم سازگار است، بيشتر با عبادت است. گفتم اگر ديديد خلاف كرديد نگوييد زشت است، فوري از حرف خودتان برگرديد. گفتم حرف مرد يكي است كلام غلطي است. گفتم اين جمله اي كه مي گويند هر عقيده اي كه پابند بشوي درست است، درست نيست، نه هر عقيده اي درست است، نه هر استقامتي. عقيده با استدلال حق و جهاد في سبيل الله. اين نكاتي بود كه اينجا گفتم. حالا دعا مي كنم بر اساس همين نكات.

يك، خدايا عقيده ما را حق و ما را در عقيده حق مقاوم قرار بده. (الهي آمين) خدايا روز به روز بر علم ما، علم مفيد ما بيفزا. (الهي آمين) خدايا ايمان ما را به قدرت خودت، روز به روز زياد بفرما. (الهي آمين) خدايا آن مقدار از عمرمان كه تلف شده، تقصير يا قصور، غفلت، شهوت، هرچه بوده، گذشته هاي تاريك ما را ببخش و بيامرز. (الهي آمين) آنچه شب قدر براي خوبان مقدر مي كني براي ما مقدر بفرما. (الهي آمين) رهبر، دولت، امت، ناموس، نسل، انقلاب، آبرو، مرز، هرچه كه به ما دادي در پناه امام زمان حفظ بفرما. (الهي آمين).

بينندگان عزيز در آستانه تولد امام حسن مجتبي اين بحث را مي بينند يك كلمه از امام حسن بگويم، امام حسن سوار اسب بود يك كسي نگاهش كرد، امام حسن فرمود خيلي به من نگاه مي كني، گفت خيلي اسبت قشنگ است، فوري پياده شد افسار را داد گفت براي تو، يك كسي كه نگاه مي كند، چشم دارد، اگر آن نگاهش نگاه بيجايي نيست جواب مثبت به او بدهيد. چند سال است در تهران اينطور است، حالا شهرهاي ديگر نمي دانم، اصلا روز تولد، شب تولد، اين ايام مقدس به نانوا پول مي دهند مي گويند آقا اين پول را بگير، فروشت چقدر است؟ چند كيلو نان مي فروشي؟ پول را بگير، هركه مي آيد بگو امشب افطاري مهمان امام حسن مجتبي باش و يك خانمي بود با فكل هايش آمده بود دكان نانوايي، رفت پول بدهد نانوا گفت شما امشب افطاري مهمان امام حسن مجتبي هستي، اين خانم تكان خورد، روسري اش را كشيد جلو، چشم هايش پر از اشك شد، گاهي با اين شيوه ها مي توانيم ما افراد را جذب كنيم، به آبروي امام حسن مجتبي قسمت مي دهيم، خدايا زيارتش را با معرفت نصيب همه آرزومندان بفرما. (الهي آمين) هرچه به عمر ما اضافه مي كني بر ايمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق و بركت كار ما بيفزا. (الهي آمين) شر آمريكا و اسرائيل و شر هر صاحب شري را به خودشان برگردان.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته